دندان های فاطمه
بازم یکی از دندون های دخمل مامانی میخواست بیفته که دوباره مراسمی داشتیم . یک هفته با عزیزی با تلاش میکردیم تا این دندون را بکنیم . هی سیب بهت میدادیم . اجازه هم نمیدادی بهش دست بزنیم . تا جایی رسیدیم که بردمت دندون پزشکی تا دکتر برات دندونت را بکنه ولی از شانس ما دکتر رفته بود . یکی و دو روز دیگه دوباره با هم بحث داشتیم تا آخر دایی آمد خونه و به شما گفت دندونت را ببینم و شما اومدی و دندونت را نشونش دادی که یکدفعه قیافه شما دیدنی بود . تازه فهمیدی چی شد که زدی زیر گریه و قهر کردی رفتی تو اطاق . منم مامانی خندم گرفته بود . ولی بگم بعدش یک مصیبتی داشتیم تا این دندون کنده اویزون تو دهنت را برداریم و شما نمیگذاشتی . عزیزی هم دلش به حالت سوخت و ...
نویسنده :
مامان
17:37