فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

دخترم فاطمه

یا صاحب الزمان تسلیت

بیا امشب با هم روضه بخونیم روضه ای که شما تو هیت می خونی     میگه رقیه به همه   با اشکایه دونه دونه    هر کی که بابا داره   قدر باباشو بدونه من که بی بابا شدم   سایه ی رو سر ندارم از غمه داغ بابا   سر رو یه دیوار میزارم   هرکی که بابا داره   خدا براش نگه داره   هر کی بابا نداره   توو دنیا هیچی نداره   من که بی بابا شدم   سایه ی رو سر ندارم   از غمه داغ بابا   سر رو یه دیوار میزارم   اینم عکس شما با دوستات در عزاداری محرم ...
6 ارديبهشت 1393

تولد زی زی گلو

سلام گلکم مدت زیادی هست که مطلبی برات نگذاشتم ولی تو این مدت زندگی با تمام شرایطش ادامه داره و به ما میگه ادامه بدید برات تولد گرفتیم با یک تم جدید و جالب البته تا وقتی که  عکس ها را نذاشتم نمیگم چه جوری . کامپیوترم مشکل پیدا کرده و اینترنت اکسپلورر روش نصب نمیشه با مرورگرهای دیگه هم نه درست میشه تایپ کرد نه عکس دانلود میکنه بهرحال به محضی که درست شد یک عالمه مطلب دارم که برات بذارم . فردا جشن شش ماهه مهد را داری یک عالمه تمرین کردی قراره فرشته بشی . ان شا اله بهت خوش بگذره . دیشب هم با نگار رفتیم پارک حسابی بهتون خوش گذشت . کاشکی روز ها یواش تر میگذشت دخترم .   خیلی تم های تولد را زیرو رو کردیم اخرش به این نتیجه رسیدیم...
31 فروردين 1393

تولد

تولد تولد تولدت مبارک تولد تولد تولدت مبارک   ان شااله منتظر عکس های تولد باشید ...
30 بهمن 1392

کلاس

هر روز با هم میرفتیم این مدت کلاس البته سخت بود چون ساعت کلاس خیلی بد موقع بود و تو هم خسته بودی ولی چاره ای نداشتیم البته مامانیت عادت داره نمی تونه بیکار بشینه . اونروز که شما را همراه خودم نبرده بودم همه همکلاسیام و استاد احوالتو میگرفتن . حسابی به کار با میکروسکوپ وارد شدی  تازه اونروز یک نمونه هم برامون درست کردی و حتی رنگش کردی خدایی از نمونه مامانی خیلی بهتر بود . البته این بار من همش غر میزدم اخع میترسیدم رنگ بریزه رو لباست و رنگش هم خیلی بد بود اصلا پاک نمی شد . تازه استاد که پای تخته شکل می کشید شما هم عین همون را تو کاغذ می کشیدی . از همه بدتر یا بهتر این بود که شما را با خودم سر جلسه امتحان هم بردم . استاد میگفت باید یک گوا...
12 بهمن 1392

چادر

        دخترم اربعین از راه میرسد و خوشحالم که تو به چادر دلبسته ای با اینکه هرگز مجبورت نمیکنم که بپوشی زیرا اعتقادم این است که هر کس باید خودش انتخاب کند و برای انتخابش مطمئن باشد امیدوارم انتخاب تو نیز ادامه داشته باشد .  چادرم سند بندگی و عبودیتم را امضا می کند ! می گویند سیاهی چادرم چشم را میزند !  چشم آدم های حریص و هرزه را   چشم را که هیچ !  خبرندارند تازگی ها دل را هم می زند !  دل آدم های مریض و بیمار دل را !  از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست !  دست و پای بی بند و باری را می بندد...  ...
29 آذر 1392

فاطمه و مهدکودک - قسمت 2

فاطمه جان از روزی که رفته مهد یک عالمه شعر و چیزای خوب یاد گرفته .  البته مرتب هم با مواد بازیافتی چیزهای قشنگ میسازه . اگه میخواید ببینید با ما همراه باشید .     دعاها فاطمه عادت کرده هر روز قبل از غذا خوردن این دعا را بخونه البته حتما تاکید داره معنی اون را هم بگه اللهم ارزقنا رزقا حلالا واسعا وجعلنا من الشاکرین خدایا به ما روزی حلال و فراوان بده و ما را از شکر کنندگان قرار بده   انروز که اومد خونه می گفت و بلوالدین احسانا به پدر و مادر خود نیکی کنید ( کمک کنید )      و رو سلام تاکید میکنه که من خوشحالم لسلام سبعون حسنه سلام هفتاد تا جایزه داره     سو...
25 آذر 1392

دختر سه ساله

             شهید کوچک از توی خرابه‏های شام، صدای یه کودک به گوش می‏رسید. همه اونایی که در میون اسرا بودن، می‏دونستن که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسینه. اون حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش رو می‏گرفت. او انگار خواب پدرش رو دیده بود .   اون وقت یزید، کسی که دستور داده بود امام حسین و یارانش رو به شهادت برسونن، دستور داد سر امام حسین علیه‏السلام رو به دختر کوچولو نشون بدن. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه‏السلام رو دید، با فریاد و ناله خودشو روی سر بریده پدرش انداخت و همون جا، روحش به سوی آسمون آبی پرواز کرد. سلام م...
16 آذر 1392