فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دخترم فاطمه

مهرماه

1392/7/10 15:27
نویسنده : مامان
287 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی زود بزرگ شدی به سرعت گذشتن عمر من. اول مهر مشهد نبودیم .شنبه 5 بود که رسیدیم مشهد .

سریع لباس پوشیدیم و با هم رفتیم مهد کودک . اونجا مدیر مهد لباست را بهمون داد و لباس ها رو پوشیدیم

و شما رفتی سر کلاس . منم لیست خرید وسایل را گرفتم و تهیه کردم . از بس گفتی سرویس میخوام

امسال تصمیم گرفتم برات سرویس بگیرم . ظهر که اومدم دیدم خانم مدیر شما را داره آماده میکنه تا سوار

سرویس بشین . شما رو سوار سرویس کردم و خودم اومدم خونه و منتظر موندم . ساعت یک رسیدی و

خوشحال. فردا صبح از خواب بیدار شدی دایی حسن بهت گفته بود که وقتی همه خواب بودند باید بری .

وقتی از خواب بیدار شدی دیدی همه بیدارن قهر کردی ولی بالاخره بلند شدی ، دست و صورتت را شستی،

مسواک زدی و لباس پوشیدی و از ساعت 7 دم در منتظر سرویس بودی . اینم عکسش

این یک هفته که میری مهد خیلی روحیت عوض شده و خیلی خوشحالی . امیدوارم تا اخرش همینجوری

باشی .

 

 

 

 

 

     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ساناز (فرشته زميني ما)
25 آذر 92 23:12
ممنون از بازديدتون منم لينكتون ميكنم