فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دخترم فاطمه

حمایت از مردم مسلمان میانمار

سلام خدمت دوستان گرامی، احتمالا برخی از شما پیش از این ایمیل، ایمیل دیگری از من دریافت کرده اید که در آن لینک یک کمپین اینترنتی که برای جمع آوری امضا برای حمایت از مردم مظلوم میانمار که در سایت   avaaz.org   راه اندازی کرده بودیم در اون بود. اینک متن این طومار رو با کمک پیشنهاد و کمک یکی از دوستان قدری ویرایش کرده ایم. با علاوه اینکه با تذکر دوستم متوجه شدم که یک طومار دیگر با تعداد امضای خیلی بیشتر در همین زمینه در سایت   avaaz.org   توسط دیگران راه اندازی شده بوده. به همین دلیل من لینک هر دو طومار رو می فرستم. اولی طومار پر امضاتر است و دومی طومار ما هست. البته هر کس دوست دارد می تواند هر کدام از اینها را ...
8 مرداد 1391

جشن

انروز من با مامانی و مامان جون رفتم جشن میلاد امام زمان . اول رفتم تو کلاس نقاشی و یک نقاشی خوشکل کشیدم . بعد هم دور تا دور سالن می دویدم .یکدفعه دیدم خاله زهرا با فائزه خانم و فاطمه خانم هم اومدن . خیلی خوشحال شدم و حسابی بازی کردیم ولی جشن زود تموم شد . موقع بیرون رفتن از سالن تو گوش هم گفتیم دستامون رو محکم به هم بدیم تا مامانامون نتونن مارو جدا کنن . کنار ماشین که رسیدیم مامانا هر کاری کردن نتونستند مارو سوار ماشین کنند و تصمیم گرفتن ببرن ما سه تا رو پارک . خیلی خوش گذشت . بعد هم با هم رفتیم رستوران .ما سیب زمینی سرخ کرده و ساندویچ خوردیم . آخرشم با گریه سوار ماشین شدیم . مامانامون میگفتند ساعت دوازده و نیمه و دیر شده ول...
22 تير 1391

بدون عنوان

وقتی که ... وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود، وقتی نمیتوانیم‌   اشک هایمان   ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌   و   بغض هایمان   ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ... وقتی احساس‌ میكنیم بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است و رنج‌ها بیشتر از   صبرمان   ... وقتی   امیدها   ته‌ میكشد و   انتظارها   به‌ سر نمیرسد ... وقتی   طاقتمان   تمام‌ میشود و تحمل مان‌ هیچ ... آن‌ وقت&zw...
1 تير 1391

وصیتنامه

سلام دخترم سال ها پیش تو یک روز زیبای بهاری یک بابای نازنین وسایلش را برداشت با همسرش خداحافظی کرد و رفت تا به معبودش برسه.اون میدونست دیگه برنمی گرده . دو روز قبل از پروازش یک نامه نوشت و از همه مخصوصا کودکانش خداحافظی کرد و برای همیشه دنیای مادی ما رو رها کرد . آنروز مصادف با 29 رمضان و 27 اردیبهشت بود . امروز نامه آن مرد بزرگ را برات نوشتم تا یادت نره نوه کی هستی   ربنا اف رغ علینا صبرا و توسلنا مسلما پروردگارا قلب مرا از بردباری سرشار فرما و ما را مسلمان بمیران در این لحظات حساس زندگانی تصمیم گرفتم با چشمی باز و قلبی مملو از عشق به الله و با سلاحی آهنین تکیه به الله و مکتب حضرت محمد (ص ) و راه سید...
24 خرداد 1391

روایت کاشتن گل از زبان فاطمه و آرش

ما گل کندیم ،دو تا کندیم ، یکی برا من یکی برا فاطمه ، گذاشتیم تو خاک ، بعدش هم از لیوان آب آورد ریخت رو گل من ، بعدشم آب شلنگه رو باز کردیم بعد قطرش یدفه زیاد شد بعد از چند دقیقه اب زیاد شد ریختیم رو گل فاطمه ، بعدش هم گل رو کاریدیم تو خاک فقط گلاش بود ،سفیداش بود برگ نبود . بدش گلامون رشد کرد مال فاطمه کامل نبود یک تیکش ، مال من کامل بود ، مال فاطمه برگ نداشت ، بعدش هم آمدیم تو خونه ،   بعدش هم گل ها را چیدیم با عشق تقدیم کردیم به خاله حلیمه.    ...
20 خرداد 1391

آرزو

دخترم برایت آرزو دارم  خدا ثانیه ای رهایت نکند در لحظه لحظه زندگیت لبخند بر لبانت باشد عاشق خدا باشی و او عاشق تو غم به خانه دلت راه نیابد همیشه خوشبخت ، سالم و سعادتمند باشی  و دعا میکنم خداوند برایمان آنچه را صلاح میداند مقرر نماید .  دختر مهربانم به خدا می سپارمت.   امشب اگر یادتان ماند برایمان دعا کنید که محتاج دعاییم هنوز   ...
4 خرداد 1391

مولای من

مولای من ..... امشب ز لطف و مرحمت ما را دعا کن آقا به حق مادرت ما را دعا کن  مولای من دلبسته ذکر قنوتیم در آن نماز و سجده ات ما را دعا کن  ما دل بر آن ذکر و دعا و ندبه بستیم بهر نجات امتت ما را دعا کن  لطفی کن و نامم بخوان اندر دعایت در این شب پر مغفرت ما را دعا کن  عجل لمولا ی الفرج ، ذکر مدام است با آن دل بشکسته ات ما را دعا کن. ...
4 خرداد 1391