بدون عنوان
الان چند ماهه که دارم پولامو جمع می کنم آخه دوست داشتم یک عروسک خوشگل و با مزه بخرم . ولی هر چی من پول جمع میکردم قیمت عروسکه بالاتر میرفت . اخر روز عید غدیر بود صبح که از خواب بیدار شدم دیدم مامانم برام عروسک خوشگلم را خریده خیلی خوشحال شدم . بعد مامان گفت میخوایم بریم باغ منم آبجی کوچولوم
( منظورم عروسکمه ) را برداشتم و رفتم باغ . البته قراره بعضی وقتا آبجی کوچولو باشه بعضی وقت ها
هم داداش کوچولو . تو راه به آبجی کوچولو آب دادم خورد بعدم یک عالمه دیش کرده بود البته پوشک بود. از بس هم گریه کرد آستین لباسم خیس شده بود . ولی از بس پوشکش را عوض کردم
حسابی خسته شدم . شب هم که اومدیم من و آبجی کوچولو تو اطاق پیش هم خوابیدیم . راستی
اسمشم را هم گذاشتم ستاره . دیشبم با ما مان و ابجی کوچولو رفتیم خرید اخه قرار بود آبجی کوچولو به من کمک کنه تا لباس و کفش بخرم . تازه من میخوام براش لباسم بدوزم
.عکس های عروسکم را هم زود میذارم تو وبلاگ.