محرم
خوردن ماست
انسان بزرگ کسی است که قلبی کودکانه دارد. ...
نویسنده :
مامان
14:01
تولد 3 سالگی
به رویاهایت بیاندیش اما نه آنقدر که جلوی دیدن واقعیت را بگیرد به واقعیت ها بنگر اما نه آنقدر که جسارت رویاهایت را از تو بگیرد . ...
نویسنده :
مامان
13:58
جشن پایان سال
جشن پایان سال مهد کودک شاپرک خرداد ماه 1390 ...
نویسنده :
مامان
13:57
اردو
اردوی بچه های مهد کودک شاپرک با مریم جون معلمشون فاطمه خانم نفر چهارم از سمت راسته. الان دخترم سه سال و 7 ماه داره ...
نویسنده :
مامان
13:57
خدایا
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تویی را دارم ولی چون خودی را نداری. امام سجاد (ع ) ...
نویسنده :
مامان
13:56
خاطره
سلام دختر کوچولوی مامان . خیلی وقت است برات مطلب نگذاشتم یکم سرم شلوغ بود . لحظات زیادی را با هم میگذارانیم لحظاتی پر از غم و شادی و گاهی سردرگمی ....... . اونروز تمام مدت تو بغلم نشسته بودی و خودتو لوس می کردی یک لحظه گفتم بدون تو خیلی تنها می شم ولی باز گفتم یک خدایی هست اون بالا که هیچ وقت کسی را تنها نمی گذاره . راستی هر روز میری یک سر به حسنی می زنی بعد هم میای می گی مامان هنوزم حسنی بزرگ نشده
نویسنده :
مامان
13:55
تولد
تولد تولد تولدت مبارک امروز روز تولد منه تازه یک تولد هم تو مهد کودک برام گرفتن امروز مامانم میخواد برام تولد بگیره تازه یک مبل بچه گونه هم برای تولدم خریده . امروز من شدم خیلی بزرگ شدم ولی هنوز نمی تونم برم مدرسه باید یکم دیگه صبر کنم . عکس های تولدم را بعدا براتون میذارم . ...
نویسنده :
مامان
13:55
خرید
آنروز من همراه مامانم رفته بودم خیابون خیلی گرسنه بودم هر چی مامان گفت گوش ندادم و یک پفک و چیسپ (چیپس) خریدم و شروع کردم به خوردن و باز گوش ندادم . شب که شد یکدفه گلوم درد گرفت هی گریه کردم . مامانم بهم دارو میداد ولی من نمی خوردم اخرش مامانی ناراحت شد و قهر کرد . و من مجبور شدم دارو بخورم. فردا صبح که ار خواب بیدار شدم اول اونها رو از خونه گذاشتم بیرون بعد هم رفتم با حسنی کوچولو بازی کردم. ...
نویسنده :
مامان
13:54