عید نوروز
ببخشید مطلبام تنظیم درستی نداره ولی مهم اینه که خاطره های خوب را زنده می کنه .
نوروز امسال یک جای خوب بودیم جایی که سال هاست ارزو دارم سال تحویل اونجا باشیم . کنار قبر باباجون .
امسال دلم خیلی براش تنگ شده بود انگاری او هم دلش برامون تنگ بود . نمیدونم چی شد که سر از خونه مادر بزرگ در آوردیم . اونجا که بودیم به خاظر اینکه اونها ناراحت نشن نگفتم میخوام برم گلزار شهدا گفتم خونه سال را تحویل میکنیم بعد میریم ولی یک اتفاق جالب افتاد . ما سفره هفت سین را چیدیم و شما و سبحان تخم مرغ ها را رنگ کردین و همه جا را مرتب کردید . تازه قران هم خواندیم که دل همه برای گلزار شهدا پر زد . همه با هم رفتیم . امسال دیگه سال تحویل تنها نبودیم . امسال بعد از ٢٦ سال دوباره سال تحویل را با پدرم گرفتم در کنار خانواده دوست داشتنیم . اونجا قبر عمو کسی بالای سرش نبود شما غصه دار شده بودی هی می رفتی اونجا و برمی گشتی از بس ناراحت بودی کمی از وسایل سفره هفت سین را بردیم اونجا پهن کردیم
شما عمو را دوست داری اخه هر چی باشه به گردن شما خیلی حق داره دخترم . عشق تو به عمو محمد برمیگرده به هنگام تولدتت که علتشو میدونی
اینم یک عکس از سفره هفت سین قبل از سال تحویل
این گل های لاله هم تقدیم شما با عشق
سال خوبی داشته باشید .