فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

دخترم فاطمه

جشن قرانی و شش ماهه

الان شما با کمک معلم مهربونت خانم کرباسی میتونی ٢٨ تا از حروف را بخونی . بعضی کلمات را هم یاد گرفتی که بخونی . اونروز وقتی اومدم تو اتاق خیلی تعجب کردم اخه برای خودت نشسته بودی و کلمه هایی را که یاد گرفته بودی نوشته بودی . البته با سلیقه خودت . اینم عکسش   البته همه جوره نوشتیا چند وقت بعد هم تو مهد یک جشن قرانی براتون گرفتن و یادگیری کلمات را جشن گرفتیم . نگار هم با شما اومده مهد و حسابی به هر دوتاتون خوش گذشت . یک جایزه خوشگل هم گرفتید . از جایزه ای که گرفته بودی حسابی خوشحال شدی و نتیجه این شد که می بینی  همیشه خوشحال باشی عزیزم ٢٠ اسفند هم مهد جشن شش ماهه براتون گرفت و حسابی زحمت کشیدید چهار تا شع...
6 ارديبهشت 1393

تولد مهد کودک

 روز پنج شنبه 10 بهمن قرار بود تو مهد یک تولد بگیرن البته با مراسمات ویژه ما هم میزبان بودیم . شب قبلش با مامان کوثر رفتیم خونه سحر جون و با هم سالاد اولویه درست کردیم البته به شما بد نگذشت چون حسابی بازی کردید . شب برگشتیم و شما سریع رفتی و خوابیدی . فردا وقتی رفتی مهد منم رفتم دنبال کیک . اقاهه یک کیکی بهم داد که حساب یعصبانی شده بودم ولی دیگه وقت نبود . اومدم مهد و با کمک خانم معلم و مامان های پچه ها سالن را تزیین کردیم بعد هم که شماها اومدین پایین حسابی به همتون خوش گذشت هنوز عکس ها به دستم نرسیده تا ببینم چی شده . امیدوارم هر روز بهتر و بهتر و خوشحالتر باشی. اینم یک عکس به باد موندنی از شما و دوستات و معلم مهربونت حبیبه جون ...
6 ارديبهشت 1393

شب یلدا

سلام مامانی البته میدونم برای این مطلب خیلی دیره ولی تازه وقت پیدا کردم برات مطلب بذارم . شب یلدا با هم یک سفره خیلی قشنگ انداختیم و دور سفره نشستیم . البته چون ماه محرم هم بود شله زرد هم درست کردیم . با هم قران خواندیم و فال حافظ گرفتیم . یک سفره یلدای سه نفره . حسابی خوش گذشت . بعد هم دایی و زندایی و نگاری اومدن خونمون و شما حسابی با هم بازی کردید . ...
6 ارديبهشت 1393

یا صاحب الزمان تسلیت

بیا امشب با هم روضه بخونیم روضه ای که شما تو هیت می خونی     میگه رقیه به همه   با اشکایه دونه دونه    هر کی که بابا داره   قدر باباشو بدونه من که بی بابا شدم   سایه ی رو سر ندارم از غمه داغ بابا   سر رو یه دیوار میزارم   هرکی که بابا داره   خدا براش نگه داره   هر کی بابا نداره   توو دنیا هیچی نداره   من که بی بابا شدم   سایه ی رو سر ندارم   از غمه داغ بابا   سر رو یه دیوار میزارم   اینم عکس شما با دوستات در عزاداری محرم ...
6 ارديبهشت 1393

تولد زی زی گلو

سلام گلکم مدت زیادی هست که مطلبی برات نگذاشتم ولی تو این مدت زندگی با تمام شرایطش ادامه داره و به ما میگه ادامه بدید برات تولد گرفتیم با یک تم جدید و جالب البته تا وقتی که  عکس ها را نذاشتم نمیگم چه جوری . کامپیوترم مشکل پیدا کرده و اینترنت اکسپلورر روش نصب نمیشه با مرورگرهای دیگه هم نه درست میشه تایپ کرد نه عکس دانلود میکنه بهرحال به محضی که درست شد یک عالمه مطلب دارم که برات بذارم . فردا جشن شش ماهه مهد را داری یک عالمه تمرین کردی قراره فرشته بشی . ان شا اله بهت خوش بگذره . دیشب هم با نگار رفتیم پارک حسابی بهتون خوش گذشت . کاشکی روز ها یواش تر میگذشت دخترم .   خیلی تم های تولد را زیرو رو کردیم اخرش به این نتیجه رسیدیم...
31 فروردين 1393

تولد

تولد تولد تولدت مبارک تولد تولد تولدت مبارک   ان شااله منتظر عکس های تولد باشید ...
30 بهمن 1392

کلاس

هر روز با هم میرفتیم این مدت کلاس البته سخت بود چون ساعت کلاس خیلی بد موقع بود و تو هم خسته بودی ولی چاره ای نداشتیم البته مامانیت عادت داره نمی تونه بیکار بشینه . اونروز که شما را همراه خودم نبرده بودم همه همکلاسیام و استاد احوالتو میگرفتن . حسابی به کار با میکروسکوپ وارد شدی  تازه اونروز یک نمونه هم برامون درست کردی و حتی رنگش کردی خدایی از نمونه مامانی خیلی بهتر بود . البته این بار من همش غر میزدم اخع میترسیدم رنگ بریزه رو لباست و رنگش هم خیلی بد بود اصلا پاک نمی شد . تازه استاد که پای تخته شکل می کشید شما هم عین همون را تو کاغذ می کشیدی . از همه بدتر یا بهتر این بود که شما را با خودم سر جلسه امتحان هم بردم . استاد میگفت باید یک گوا...
12 بهمن 1392

چادر

        دخترم اربعین از راه میرسد و خوشحالم که تو به چادر دلبسته ای با اینکه هرگز مجبورت نمیکنم که بپوشی زیرا اعتقادم این است که هر کس باید خودش انتخاب کند و برای انتخابش مطمئن باشد امیدوارم انتخاب تو نیز ادامه داشته باشد .  چادرم سند بندگی و عبودیتم را امضا می کند ! می گویند سیاهی چادرم چشم را میزند !  چشم آدم های حریص و هرزه را   چشم را که هیچ !  خبرندارند تازگی ها دل را هم می زند !  دل آدم های مریض و بیمار دل را !  از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست !  دست و پای بی بند و باری را می بندد...  ...
29 آذر 1392