ببخشید مطلبام تنظیم درستی نداره ولی مهم اینه که خاطره های خوب را زنده می کنه . نوروز امسال یک جای خوب بودیم جایی که سال هاست ارزو دارم سال تحویل اونجا باشیم . کنار قبر باباجون . امسال دلم خیلی براش تنگ شده بود انگاری او هم دلش برامون تنگ بود . نمیدونم چی شد که سر از خونه مادر بزرگ در آوردیم . اونجا که بودیم به خاظر اینکه اونها ناراحت نشن نگفتم میخوام برم گلزار شهدا گفتم خونه سال را تحویل میکنیم بعد میریم ولی یک اتفاق جالب افتاد . ما سفره هفت سین را چیدیم و شما و سبحان تخم مرغ ها را رنگ کردین و همه جا را مرتب کردید . تازه قران هم خواندیم که دل همه برای گلزار شهدا پر زد . همه با هم رفتیم . امسال دیگه سال تحویل تنها نبودیم . امسال بعد از ٢٦...